زندگی من و حضرت والا

نوشتن بهم ارامش میده حتی اگه روزانه های یه زندگی معمولی باشه

زندگی من و حضرت والا

نوشتن بهم ارامش میده حتی اگه روزانه های یه زندگی معمولی باشه

خبرای خوب خوب

باید بگم که بالاخره جناب همسر خان تونست کار دلخواهش رو بگیر اونم تو یه کمپانی معروف و معتبر خدا رو شکر که این دوران انتظار که به خاطر تعطیلات طولانی تر هم شده بود تموم شد واقعا نفس گیر بود راستی خونه هم گرفتیم اولش اصلن از خونه ام خوشم نمی یومد ولی الان عاشقشم با اینکه فعلن خالی خالیه فقط یخچال گرفتیم و ماشین لباسشویی 

با احساس قلقلک رو پوستم پریدم مورچه ها حمله کردن حس خلا  و گرما بیش از حد هوا بیشتر مطمنم می کرد که مردم و دیگه اخر خطه صدای خنده میاد دارن در مورد این که چقد خواب من سنگینه مسخره بازی در میارن یه روز دیگه است یه روز گرم دلگیر و پرمورچه...

یه پست خوب

اگه فک کردین اینجا شب چله نداره باید بگم که نخیرم خوبش هم هست اونم وسط گرما همین الان یه عدد بنده ترگل و اماده منتظرم همسر جان بیاد بریم مهمونی یلدا 

نمی تونم بگم چقدددددددددد دوستتون دارم مرسی که بهم امید میدین من هم کم کم حالم بهتر شد ایشالا تا هفته دیگه خبرای خوب میرسه

ببخشید که خیلی وقت بی خبرتون گذاشتم

وقتی دوستی خواهش می کنه و کم کم کار به تهدید می کشه که بنویس باید نوشت هر چند که حال و روز خوشی نداشته باشی اگه این روزها ننوشتم یکی از دلالیلش این بود که نخواستم حس و حال بدم رو به شماها منتقل کنم واقعیتش اینه که روزهای سختی رو می گذرونم نه اینکه ادمی باشم که سختی ندیده باشه یا صبرم کم باشه که تقریبا همه اونایی که منو می شناسن می دونن مهم ترین خصوصیت اخلاقی من صبر زیادمه اما نمی دونم شاید من دیگه اون ادم قبل نیستم شاید دلتنگی و غربت تحمل ادما رو کم می کنه بگذریم برام دعا کنید این روزها زودتر تموم بشه خیلی خسته ام خیلی...

یادداشت موقتی

اولندش که چقد دوست داشتم خودم خبر نداشتم دومندشم که ای همه دوستا قدر اون شیلنگای اب تو مستراحتتون رو بدونین نعمتییییییییه که فقط وقت نبودنش می فهمین